نویسنده: نعیم قاسم
مترجم: محمد مهدی شریعتمدار


 

روابط با سوریه

«حافظ اسد» رئیس جمهوری فقید سوریه، بر اساس دیدگاهی تئوریک، تاریخی و استراتژیک در نبرد با اسرائیل، با همکاری با اتحاد شوروی در ایجاد یک نیروی نظامی به منظور برقراری موازنه تسلیحاتی با اسرائیل همت گماشت. هم او بود که در سال 1973 مصر را به ورود در جنگ اکتبر تشویق کرد و در دیدار با ملاقات کنندگان، زمانی طولانی را به شرح تاریخ منطقه، ویژگی های مردمان آن و ضرورت استرداد حقوق اعراب اختصاص می داد. سوریه در دوران حافظ اسد، مسیر سیاسی خاصی پیمود که دعوت به مقاومت در برابر پروژه های اسرائیل، تحکیم همبستگی اعراب در برابر فشارها، حمایت از مقاومت علیه اشغالگران و همکاری با کشورهای حامی این رویکرد از ویژگی های آن است.
سوریه تلاش کرد که صحنه لبنان منبع قدرتی برای آن باشد و به زمین سستی تبدیل نشود که دشمنان و مخالفان برای ضعیف ساختن سوریه از آن استفاده کنند. جغرافیای لبنان، تکثر فرقه ای و ویژگی های سیاسی گذشته و حال آن، عاملی بود تا این کشور به عرصه نزاع و تسویه حساب ها مبدل شود. اوج گیری نبرد میان جنبش ملی - که دارای اکثریتی با صبغه اسلامی بود و از حمایت سازمان آزادی بخش فلسطین برخوردار بود - با کسانی که زمام امور را در بخش مسیحی جامعه لبنان در دست داشتند، به تفکیک فرقه ای شدیدی انجامید که مورد پذیرش کشورهای بزرگ نبود. در آغاز مسیحیان برای برقراری مجدد موازنه از سوریه کمک خواستند که در نتیجه آن نیروهای نظامی سوریه برای پایان دادن به درگیری های فرقه ای و جلوگیری از تقسیم سیاسی لبنان وارد این کشور شدند. اما «جبهه لبنانی» و جناح نظامی اصلی آن به نام «نیروهای لبنانی» که مسیحی بودند، با پشت کردن به سوریه، به همکاری با اسرائیل در زمینه آموزش نظامی و تسلیحاتی پرداختند و تسهیلاتی برای تحقق تجاوز اسرائیل در سال 1982 ایجاد کردند که به محاصره بیروت انجامید و تلفاتی را در حد هزاران نفر از نیروهای سوریه به وجود آورد و در نتیجه بشیر جمیل رئیس نیروهای لبنانی، با پشتیبانی تانک های اسرائیلی به ریاست جمهوری رسید و کنترل ارتش لبنان به دست این نیروها افتاد. در چنین شرایطی، لبنان که بیش از یک سوم خاکش به اشغال در آمده بود، در خدمت سیاست های اسرائیل در آمد و این امر باعث تضعیف موقعیت سوریه در منطقه شد و به منزله ضربه خنجری دردناک از سوی یک کشور عربی بود که می بایست همبستگی خود را با سوریه اعلام کند، نه آن که همگام با اشغالگران اسرائیل حرکت کند.
در چنین فضایی، ایران اسلامی حمایت خود از سوریه و آمادگی خویش را برای اجرای فرمان امام خمینی (قدس سره) در زمینه اعزام نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، به منظور حمایت از لبنان در برابر اشغالگری اعلام داشت. با موافقت حافظ اسد رئیس جمهوری سوریه، نیروهای سپاه از طریق سوریه وارد لبنان شدند تا به آموزش جوانانی بپردازند که بعداً حزب الله را تشکیل دادند و نخستین اولویت را به مقاومت علیه اشغالگران اسرائیلی دادند.
در وهله نخست، رابطه میان حزب الله و سوریه منحصر به هماهنگی امنیتی به منظور تسریع انتقال رزمندگان حزب الله و سلاح های آنان و رفع هر گونه اشکالی که پیش می آمد، بوده است و به سطح روابط سیاسی ارتقا نیافت، زیرا از یک سو، حزب الله تنها به عملیات مقاومت می اندیشید و اهتمامی به گسترش روابط سیاسی نمی ورزید و از سوی دیگر، برخورد طرف سوری با حزب الله نیز بر اساس تلقی آن به عنوان نیروی مقاومت و نه یک پروژه کامل سیاسی استوار بود.
نبود گفت وگوی سیاسی مستقیم ابهاماتی در نگاه هر یک نسبت به دیگری ایجاد کرد، اگر چه هر دو طرف به اهمیت موقعیت و جایگاه طرف دیگر ایمان داشتند. اگر سوریه به حمایت و تأیید مقاومت نمی پرداخت، اعتراض های داخلی از سوی بعضی نیروهای سیاسی لبنان، به ویژه از سوی دستگاه حاکم که در آن زمان، رویکردش به مرحله ای نرسیده بود که مقاومت واقعی علیه اشغال را به رسمیت بشناسد، توان آن کشور را می فرسود. و اگر عزم راسخ حزب الله و اعلام قاطعانه اولویت مبارزه علیه اشغال نبود، اسرائیل در بحران و بن بست قرار نمی گرفت و وادار به خروج از خاک لبنان نمی شد و به ایجاد نیروی مستحکمی نمی انجامید که در جهت منافع و جایگاه سوریه به کار گرفته شود.
در این راستا نیروهای سوریه در 24 فوریه 1987 به منظور جلوگیری از درگیری میان احزاب - که حزب الله خود را از آن برکنار داشت - وارد بیروت شدند. در سایه فضایی تشنج آمیز، نیرویی از ارتش سوریه وارد ساختمانی در خیابان فتح الله شد که در یکی از طبقات آن، گروهی از جوانان حزب الله حضور داشتند. در نتیجه، قتل عامی صورت گرفت که به شهادت 27 نفر از نیروهای حزب الله انجامید. این وضعیت، بحرانی در روابط طرفین ایجاد کرد، اما حزب الله از بیم درگیر شدن در آتش فتنه، عناصر خود را کنترل کرد تا واکنشی از خود نشان ندهند.
فارغ از عمق حادثه، استفاده از روش حل مشکل به جای درگیری و از بین بردن عوامل تشنج و عدم اطمینان که منجر به پیدایش محاسبات نادرستی شده بود، برای حزب الله یک اصل به شمار می آمد. بدین ترتیب، پس از مدتی کوتاه، مسائل به جریان طبیعی خود بازگشت و البته افسوس نسبت به وقوع این حادثه در دل ها ماند.
در ژوئیه 1988، نیروهای سوریه تصمیم گرفتند تا در پی حوادث درگیری های امل و حزب الله و برای جدا سازی میان رزمندگان طرفین به منظور کنترل اوضاع امنیتی، وارد حومه جنوبی بیروت شوند. حزب الله نگرانی های بسیاری داشت که بارزترین آنها، نگرانی از جانبداری سوریه به نفع امل بود و این باعث درخواست رهبری حزب الله برای ملاقات با پرزیدنت حافظ اسد، برای گرفتن تضمین های مستقیم از وی شد. چنین نیز شد و رئیس جمهوری سوریه به حزب الله اطمینان داد که حضور نیروهای سوریه جنبه امنیتی داشته، جانبدارانه نخواهد بود. این دیدار فرصت مناسبی برای یک گفت وگو و مباحثه ایدئولوژیک و سیاسی ایجاد کرد که برای نخستین بار، میان رهبری حزب و سوریه، در این سطح صورت می گرفت. در پی این ملاقات، دیدارهای سیاسی متعددی در چارچوب کمیته چهار جانبه تشکیل شده از سوریه، ایران، امل و حزب الله برای رسیدگی به درگیری های میان طرفین و پس از آن، دیدارهای دو جانبه میان حزب الله و آقای فاروق الشرع وزیر خارجه سوریه صورت گرفت و بنیاد روابط مستمر و گفت وگوهای سیاسی در موضوعات مشترک را نهاد که به طور عمده به نزاع با اسرائیل ارتباط داشت. در همین چارچوب، دیدارهایی با سرتیپ ستاد باسل الاسد (ره)، عبدالحلیم خدام معاون رئیس جمهوری سوریه، فاروق الشرع وزیر خارجه و سرتیپ غازی کنعان صورت گرفت.
با پایان یافتن درگیری های امل و حزب الله رابطه این حزب با سوریه گسترش وسیعی یافت و سوریه در موارد متعدد، مراتب تقدیر خود را از حزب الله و تلاش های آن، در کنفرانس های مطبوعاتی و اظهار نظرهای گوناگون ابراز داشت و انتخاب روش مقاومت را بدون چشم پوشی و تحفظی به رسمیت شناخت. حتی مرحوم پرزیدنت حافظ اسد، به رغم فشارهای گسترده ای که بر سوریه، به ویژه از سوی آمریکا و به منظور انزوای حزب الله و تنها ماندن آن در عرصه صورت می گرفت، از حق مقاومت دفاع کرد و با تفکیک آن از تروریسم، حمایت و ایستادگی علنی سوریه را در دفاع از مقاومت در لبنان و فلسطین، بی هیچ پرده پوشی اعلام آمریکا و اسرائیل روی تغییر سیاست های سوریه پس از وفات پرزیدنت حافظ اسد حساب می کردند، اما پرزیدنت دکتر بشار اسد، نه تنها اصول ثابت آن را حفظ و استمرار بخشید، بلکه توجه و عنایت خود را به مقاومت لبنان و فلسطین به عنوان یک حق مشروع افزایش داد و در مقابل نژاد پرستی صهیونیستی، در مهم ترین محافل عربی و بین المللی و در برابر چشم جهانیان، از آن دفاع کرد.
حزب الله نیز مراتب تقدیر و ارج گذاری خود را نسبت به مواضع سوریه ابراز داشت و پایبندی خویش را به انتخاب گزینه روابط استراتژیک با سوریه و ایستادگی در کنار آن مورد تأکید قرار داد، زیرا سوریه نقش اصلی را در شکل گیری فرمول طائف بر عهده داشت و به درخواست دولت لبنان وارد این کشور شد و به سال ها جنگ داخلی، با حضور و اعمال قدرت خود پایان داد، به بازسازی نهادهای دولتی و بازگشت مجدد فعالیت های آن کمک کرد، از ارتش لبنان حمایت کرد و پشتوانه ای برای مقاومت شد و وضعیت استظهار و اتکا به قدرت اسرائیل را در لبنان از میان برد. حضور سوریه در لبنان به مقاوم ساختن این کشور در برابر نفوذ و سلطه اسرائیل انجامید و تنها به سود سوریه در درگیری با صهیونیست ها نبود.
اشتراک نظر و دیدگاه های حزب الله و سوریه امری طبیعی بود. اسرائیل هیچ کس را رها نمی کند و طمع ورزی های آن از مرزهای فلسطین در می گذرد و شامل همه منطقه می شود و چنانچه همه نیروهای عمل کننده متحد نشوند و نقاط ضعف اسرائیل را مورد حمله قرار ندهند، فاجعه چیزی برای کسی باقی نخواهد گذاشت. حزب الله هیچگاه این نکته را مورد تردید و انکار قرار نداد که روابطش با سوریه بر پایه محاسباتش در مورد مقاومت علیه اشغالگری استوار است. به هر حال، سوریه تنها کشور عربی است که با ایستادگی و ثبات، به دفاع از مقاومت پرداخت و به تحقق آزادی شکوهمند بخش اشغالی لبنان کمک کرد.
عملکرد حزب الله، استقلال گسترده ای در برخورد با سوریه را از خود نشان داد، هر چند که چنین چیزی در روابط میان احزاب و کشورها، غیر معمول به شمار می آید. اما پروژه سیاسی روشن حزب الله، عملکرد دقیق آن و پیگیری منظم بسیج عمومی برای تأیید و حمایت از مقاومت نیروهای خود، رهبری سوریه را نسبت به هماهنگی مسیر حرکت حزب الله با دیدگاه های آن کشور مطمئن ساخت، تا جایی که یک مسئول سیاسی بلند پایه سوریه گفته است که اگر قرار بود، با هم نشستی داشته باشیم و هم اندیشی کنیم، به این حجم از هماهنگی در عملکرد که در واقعیت های عملی بدان رسیده ایم، دست نمی یافتیم.
شاید برخی افراد از شدت همانندی رابطه ی حزب الله با هر یک از دو کشور سوریه و ایران دچار شگفتی شوند، اما نیاز حزب الله به حمایت نیروهای اثر گذار در منطقه و باور این حزب نسبت به اهمیت حمایت ایران و سوریه، علاوه بر روابط استراتژیک سوریه و ایران که از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و نه تنها هیچگاه متوقف نشد بلکه به مرور زمان، استحکام بیشتری یافت و احترام هر یک از دو کشور نسبت به جایگاه و نقش و اهداف کشور دیگر و همکاری آن دو در عین مراعات و لحاظ ویژگی های خاص هر یک، فرصتی برای حزب فراهم آورد تا از حمایت این دو کشور در منطقه، در چارچوب حفظ ویژگی ها و انتخاب های خاص خود بهره مند شود.
بنابراین رابطه با سوریه برخاسته از دیدگاه های فکری و سیاسی حزب الله بود اما پایبندی ما به ضرورت فعال تر شدن روابط لبنان و سوریه مبتنی بر معادلات ژئوپلتیک است که همواره لبنان را در طول تاریخ در موضع یک کشور ضعیف در معرض جزر و مد مناسبات سیاسی منطقه ای و بین المللی قرار داده است و در نتیجه گزینه های موجود فراروی آن را محدود ساخته و از سوی دیگر، از لحاظ بازتاب ها و انعکاس آن روی کشورهای منطقه، آن را در معرض اثر پذیری و اثر گذاری متقابل قرار داده است. در این مرحله تاریخی نیز لبنان در برابر دو گزینه - سوریه و اسرائیل- قرار داشت و از لحاظ حرکت سیاسی و آثار آن بر آینده منطقه، هیچ امکانی برای خروج از این چنبره وجود نداشت، زیرا پذیرش یکی به معنای رد دیگری بود. آنچه این تحلیل را مورد تأکید قرار می دهد، وضعیت لبنان بلافاصله پس از تجاوز اسرائیل و میزان اثر گذاری رژیم صهیونیستی در تصمیمات دولت لبنان و نیز وضعیت این کشور پس از کنفرانس طائف و میزان اثر گذاری سوریه در نتایج مترتب بر این روابط در سطح منطقه و جهان است.
ما در حزب الله، روابط با سوریه را روابطی اضطراری یا استثنایی نمی دانیم، بلکه آن را گامی اساسی در مواجهه با شرایط منطقه برمی شماریم. این روابط، در حد اندیشه و سلیقه و علاقه مندی طرفین باقی نماند، بلکه از آزمونی طولانی و سخت در سایه تحولاتی خطرناک و پیچیده گذشت تا این که کارایی و سودمندی و ضرورتش را به اثبات رساند.

روابط با دیگر دولت های عربی

مشکل اساسی رژیم های عربی ناشی از مطالبات ملت ها نیست - هر چند این مطالب بسیار باشد - بلکه مشکل آنها بار سنگینی است که از نظام تک قطبی جهان زاده شده است. این سیستم خواهان آن است که منطقه بر اساس مصالح نظام تک قطبی و خواست های اسرائیل باز تعریف شود. چیزی که هیچ یک از کشورها آن را تأمین نمی کند. زیرا تأمین آن الزامات بین المللی دشوار و زیان آوری برای این کشورها در پی خواهد داشت و آنها را به ابزار اجرایی در مواجهه با ملت ها تبدیل خواهد کرد. زیرا استکبار آمریکا حکومت هیچ رهبری را مگر به مقداری که منافع آمریکا را تأمین کند، بر نمی تابد. این کشور با استفاده از موقعیت بین المللی خود هر تهمتی را که بخواهد، متوجه آنها می کند و با طرح شعارهای فریبنده، اقدام به سلسله تدابیری می کند که حکومت ها را هدف گرفته و آنها را بدون ابراز ارتباط مستقیم با تهمت ها و شعارهایی که مطرح کرده، ساقط می کند.
بنابراین، این رژیم نیازمند سلسله تغییراتی است که آنها را در وفاق با ملت ها یاری دهد تا بتوانند با تهدیدات خارجی رویارویی کنند، تهدیداتی که دیگر به شیوه اشغال نظامی محدود نمی شود و در عصر حاضر اشکال گوناگونی یافته است.
حمایت هایی که منجر به ایجاد پایگاه های نظامی می شود، مقررات بین المللی که امکانات کشورها را به سود قدرت های بزرگ به خدمت می گیرد، استراتژی کالایی که قیمت و حجم تولید را به سود منافع آمریکا و غرب رقم می زند و صلح جهانی که راه حل هایی مغایر با حقوق سرزمین و دیگر حقوق ارائه می کند، از آن جمله است.
بدون شک، این تحولات مستلزم برقراری عدالت بین مردم و همراهی با خواست های آنان است. امیرالمومنین علی (ع) می فرماید:
«ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضا الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضا الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضا العامه». (1)
«دوست داشتنی ترین امور در نزد تو باید میانه ترین آنها در حق و فراگیرترین آنها در عدالت و جامع ترین آنها برای رضایت عامه مردم باشد، زیرا خشم همگان رضایت خواص را پایمال می کند و خشم خواص با رضایت عامه مردم بخشوده می شود.»
دادن حق اظهار نظر، تجمع، پرسشگری و حضور در عرصه سیاست و اجتماع، بازنگری ساختاری در حکومت، نو سازی قوانین، رونق بخشیدن به اقتصاد دستاوردهایی است که پویایی داخلی به ارمغان می آورد و به ایستادگی در مقابل خطرات خارجی کمک می کند و به درمان اصولی امور می انجامد. در غیر این صورت این حکومت ها تنها، حافظ رهبران خود در برابر ملت ها خواهند بود، ملت هایی که در مظلومیت به سر می برند و به عکس العملی در قبال حکومت می اندیشند.
در این میان از نیروهای فعال جامعه انتظار می رود، از راه های سیاسی و به دور از مبارزات مسلحانه در ایجاد چنین تحولات مثبتی تلاش و مشارکت ورزند. چرا که درگیری های مسلحانه داخلی به سرعت به آشوب می انجامد. مبارزات مسلحانه با حکومت، کشور را به میدان جنگ، برای موجودیت و بقا تبدیل می کند و هر یک از طرفین توجیهاتی می تراشد که طبق آن ضوابط را زیر پا گذارد تا ادامه موجودیتش را تضمین کند. در چنین مبارزاتی هیچ یک از طرفین سودی نمی برد.
برای مثال، کشور الجزایر در دوره سرکوب نظامی از سوی دولت و به کارگیری اسلحه از سوی بعضی از اسلام گرایان، با الجزایر کنونی بسیار متفاوت است، اگر چه همچنان راه درازی در پیش دارد. در بحرین نیز بازگشت رابطه بدون استفاده از زور، بین حکومت و مخالفان اگر چه در ابتدای راه قرار دارد اما پویایی و تحولات مثبتی ایجاد کرده است.
چنین تلاش هایی باید با رویکرد جذب همگانی و فعالیت مردمی همراه باشد تا پشتیبان قدرتمندی برای هر تصمیم گیری و مؤثر در ایجاد هر گونه تحول تدریجی و قدرت مشروعی باشد که هر گروهی می تواند به آن تکیه کند.
هر گونه جهت گیری سیاسی که از پایگاه مردمی بی بهره باشد، در اثبات موجودیت خود ناتوان خواهد بود. برای مثال، تجربه مصر پس از پیمان کمپ دیوید پیش روی ماست. انور سادات این پیمان را به منظور سازش با اسرائیل و عادی سازی روابط با این رژیم امضا کرد، اما مخالفت مردمی با این روابط، تمام تصمیمات اتخاذ شده از سال 1979 تا کنون را با شکست روبرو ساخت و امروز هیچ کس قدرت آن را ندارد که این مخالفت ها را نادیده بگیرد.
بدون شک روابط حزب الله با بیشتر رژیم های عربی (2) در حد روابط عادی باقی مانده است که بر حسب نوع رابطه میزان آن تعیین می شود. با برخی دولت ها نیز رابطه ای برقرار نشده است، چرا که ماهیت این رژیم ها، موقعیت و دیدگاه های آنها با شیوه ای که حزب الله برگزیده است، متفاوت است از آنجا که اولویت اساسی حزب مقابله با اسرائیل است، هرگاه در برهه های خاصی ایراداتی را به این رژیم ها وارد بداند، بی آن که ابراز نظرش به کشمکش و برخورد منجر شود، این ایرادات را در موضع گیری های خود بیان می کند. و در صورتی که در موارد معینی نظر گاه آنها بهتر از دیدگاهش باشد منصفانه برخورد می کند و از هر گونه همکاری رژیم های عربی در چارچوب مبارزه با اسرائیل استقبال می کند.
حزب الله به دنبال شیوه ای برای ایفای نقش خود است که طبق آن بتواند تمام نیروها را در تأکید بر اولویت مقاومت بسیج کند. این امر در روابط و ماهیت دیدگاه های حزب که با دیدگاه دیگران به دلیل اختلاف در اولویت متفاوت است، بازتاب می یابد.
حزب الله همه را به مقاومت فرا می خواند. در این میان کسی که شعار آزادی رژیم های عربی را به عنوان مقدمه ای برای رهایی فلسطین سر می دهد، باز پس گیری اراضی اشغالی را دشوار ساخته و راه خطایی در پیش گرفته است، چرا که اولویت با آزادسازی فلسطین است تا در پی آن رژیم های عربی و ملت هایشان، از کابوسی که بر همه سیاست های اتخاذ شده در منطقه حاکم است، رهایی یابند.

پی نوشت ها :

1- نهج البلاغه، عهد نامه علی (ع) به مالک اشتر هنگامی که وی را به فرمانداری مصر برگزید (نامه شماره 53).
2- به استثنای سوریه که بحث مستقلی را به رابطه آن با حزب الله اختصاص داده ایم.

منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم